کروناویروس از زبان هم‌وطن ایرانی ساکن چین

به گزارش «سرویس آموزشی» «ماکی دام - پایگاه خبری صنعت دام، طیور و آبزیان»؛ ما جایی زندگی می‌کنیم که آب‌وهوای نیمه‌استوایی داره، یعنی اکثرا گرم و شرجیه و دو سه ماه زمستون یکم سرد می‌شه. روزها خیلی هواخوب و بهاری بود، به لطف این قرنطینه هم اصلا آلودگی نبود و کیفیت هوا بی‌نظیر.

کروناویروس از زبان هم‌وطن ایرانی ساکن چین (بخش اول)

روزی چندین ساعت پنجره‌ها رو باز می‌کردیم تااحساس خفگی نکنیم، از صدای پرنده‌ها لذت ببریم و بزاریم گرمای آفتاب کار خودشو بکنه!

شاید نباید طبیعت رو انقدر آزار و اذیت می‌کردیم که طبیعت هم اینطور از ما انتقام بگیره! هرچه داریم و نداریم از اونه و وظیفه‌مونه که حفظش کنیم و بهش احترام بذاریم.

دو سه روزی بود که هیچ موردی تو شهر ما گزارش نشده بود و بعد از ۲۹ روز تصمیم گرفتیم بریم بیرون!!

لباس‌هامونو پوشیدیم ماسکمون رو زدیم و سوار ماشین شدیم. یک ساعتی رو در سطح شهر گشتیم، شهر خلوت و تقریبا خالی بود جزچند تا بازار محلی که مردم مشغول خرید مواد غذایی بودن، حتی یک نفر هم بدون ماسک ندیدم و تقریباً هر ۲۰۰ متر یک دکه اندازه‌گیری تب بود. خیلی خوب بود بعد از این مدت خیابون‌ها و شهر رو دیدن، ولی راستش اونقدر بهم نچسبید چون شهر اصلاً شبیه قبل نبود و اون تصوری که از شهر پویا و پر جنب‌وجوش شیامن تو ذهنم بود با اینی که می‌دیدم خیلی فاصله داشت. ما هم یکم خرید کردیم و دوباره برگشتیم به لونه‌مون.

دیگه واقعا اثرات تمام کارهای دولت و ملت آشکار شده بود و همین‌طور تعداد مبتلاها کم و کمتر می‌شد، شروع روزهای خوب بود انقدرامیدوار بودم که احساس می‌کنم برق چشمام به وضوح بیشتر شده بود.

نمیدونم، شایدم در کل این جریان رو روح و روانم تاثیر همیشگی و منفی گذاشته باشه و حتماً وقتی فرصت کنم به روان‌شناس میرم تا ته وتوی این داستان رو در بیارم.

با دوستام و آشناها که اینجا صحبت می‌کردم متوجه این موضوع شدم که همیشه یکی از اعضای خانواده موضوع تمیزی و احتیاط های مبتلا نشدن به ویروس رو خیلی جدی می‌گیره و بقیه افراد نوعی واکنش دفاعی به این موضوع نشون میدن و بعضی اوقات باعث دلخوری می‌شه و این جنبه روانی آدمیزاد برام خیلی جالب شد. یه نوع لجبازی‌ای که علیه خود آدمه.

یکی دیگه از نکات ناخوشایند این مصیبت اینه که مردم مجبورن از هم دوری کنن و هیچ‌کس به دیگری اعتماد نداره، همین دوری ازاجتماع و دیگران، عامل خیلی از ناراحتی‌ها و ناامیدی‌هاست. ولی این رو همش تو ذهنم یادآوری می‌کردم که این یک بحرانه و گذراست، فقط ظرفیت تحملمون رو باید بالا ببریم همین!

معتقدم که همیشه زندگی در تعادله و خودش می‌تونه با کمی انعطاف از طرف ما این تعادل رو حفظ کنه. بعد از هر مصیبتی شادی میاد و اون روزنه امیده که نباید بسته بشه.

بیشتر بدانیم:
نشانه‌های کرونا در دو سگ و یک گربه

۳۴ روز از قرنطینه‌مون گذشته بود، تو شهر ما روزهای متوالی هیچ موردی گزارش نشده بود و به پیشنهاد یکی از دوستانمون دعوت شدیم بریم بشینیم دور هم یه چند ساعتی دلی از عزا در بیاریم. انقدر این دور همی بهمون چسبید که هیچ‌وقت از بودن با دیگران انقدر لذت نبرده بودم!! واقعا چه چیزای کوچیکی هست که وقتی نیست تازه دیده میشه!!

خوبیه یه مصیبت جمعی اینه که حداقل همه توش دخیلن و تو تنها نیستی ولی این فقط در صورتیه که  همه براشون همونقدر که تو نگرانی و اهمیت داره مهم باشه! اینجوری انگیزه برای مبارزه هم بیشتر میشه.

به‌نظرم برخورد با کل جریان اپیدمی آینه خوبی بود برای انعکاس میزان یکپارچگی، دانش و فرهنگ مردم و دول کشورها.

تازه داشت همه‌چی خوب می‌شد که خبرهای ایران شروع شد، دیدین گفتن وقتی فکر می‌کنی از این بدتر نمیشه خیلی هم میشه؟!

ولی خبرها تو تمام جوک‌ها و مسخره‌بازی‌های ملت گم شده بود. هرچی نگاه می‌کردم یا جوک بود یا شایعه! با هرکی صحبت می‌کردم دولت رو مقصر می‌دونست ولی این مسئله دیگه نباید آلوده سیاست بشه و از اصل مسئله دور بشیم. این یه بیماریه که فقیر و ثروتمند، جوون و پیر، باسواد و بیسواد نمیشناسه! همه دخیلن و نیاز به یک همت جمعی داره.

امروز چهل ویک روزه که تو خونه‌ایم... اعلام کردن تا یک و حداکثر دو ماه آینده همه‌چیز به حالت اولش برمی‌گرده. بی‌صبرانه منتظر اون روزم.

این روزها دیگه تنها آمار شهر ووهان و استان هوبی هست که بالا میره،  بقیه کشور چین در حد زیر ۱۰ نفره... اکثر افراد از بیمارستان مرخص شدن... ووهان هم الان وضعش خیلی بهتره، با ساختن ضرب‌العجلی دو بیمارستان خیلی بزرگ و اختصاص دادن چندین استادیوم و محل نمایشگاه‌ها تونستن همه‌رو زیر نظر بگیرن و افراد بیشتری رو نجات بدن.

الان که دارم این رو می‌نویسم هنوز دلم گرفته و تا حال ایران خوب نشه من هم خوب نمیشم ولی با تمام قدرت روحیه‌ام رو حفظ می‌کنم و با امید زنده‌ام.

در این میون خبرهای خوبی هم بوده که نباید یادم بره، دوست صمیمیم بچه‌دار شد، سوفیا فارسیش بهتر شد، یه دل سیر خوابیدم و استراحت کردم، با خیلی کسانی که سال‌ها باهاشون ارتباط نداشتم خوش وبش کردم و از بودن با خونواده‌ام لذت بردم.

نمیدونم چجوری از ژوا برای همراهیش و صبوریش و عشقش تشکر کنم.

از سوفیا که بزرگ‌ترین انگیزه رو به من داد.

و از مامان و بابا و برادرم برای انرژی مثبت عجیب غریبشون.

از مارسلا و لیز و سیرین برای گوش کردن به درد و دل‌های خسته‌ی من.

و از شما دوستای خوبم که نوشته‌های من ‌رو خوندین و هر روز تشویقم کردین!

دوستون دارم!

صبر کنین سحر نزدیک است!


برچسب ها: